امیرعلی نازمامیرعلی نازم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

نوروز95+سیزده بدر+سفر شمال

سلام پسر قشنگم ...امسال چهارمین سالی هست که وقت سال تحویل در کنا ما هستی و منو و بابا خداروشکر میکنیم به خاطر هدیه قشنگی که به ما عطا کرده خداجون شکرت... امسال وقت سال تحویل بابا تو راه خونه بود و قرار بود برای صبحانه حلیم بخره بیاره که بنده خدا گیرش نیومده بود واسه همین دیر شد و 5 دقیقه مونده بود به سال تحویل رسید خونه و بهرحال که به موقع رسید و سال 95 هم در کنار هم تحویل کردیم ... انشالا که سال خوبی برای هممون باشه توام با سلامتی و خوشی لحظه تحویل سال ۱۳۹۵ هجری شمسی به ساعت رسمی جمهوری اسلامی ایران ۰۸:۰۰:۱۲ (ساعت ۸ و صفر دقیقه و ۱۲ ثانیه) روز یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵ هجری شمسی مطابق ۱۰ جمادی‌ الثانی ۱...
18 فروردين 1395

اخرین پست 94

سلام پسر قشنگم عزیزم اومدم برات از اتفاقات این چندوقته بگم .... تو کار بابا یه تغییراتی پیش اومده و قسمتش تو اداره عوض شده و کارش 24 48 شده .الان دوسه ماهی میشه که روال کارش اینطوری شده اوایلش برامون سخت بود ولی دیگه کم کم داریم عادت میکنیم ...  ... یه مدتی بود که خیلی به تبلت وابسته شده بودی و همش میخواستی بازی کنی و بازیهات هم زمانش طولانی بود یا اگه جایی میرفتیم میگفتی تبلت و بیار و میخواستی همش بازی کنی و من هر چی با خودم فکر کردم دیدم این زیاد بازی کردن هات جز اینکه که چشماتو خسته میکنه و تحرکت کم میکنه به دردی نمیخوره واسه همین یه روز که تبلتمو خواستی بهت گفتم خراب شده و بابا بردش درست کنه تو هم قبول کردی و بعد دو سه روز دیگ...
12 اسفند 1394

یلدا 94

یلدا مبارک پسر نازم ... یلدات مبارک .امسال چهارمین سالی هست که یلدا در کنار ما هستی. خداروشکر به خاطر وجود تو که زندگی مارو شیرین تر کرده. این عکس گلچین یلداها ی گذشته هست     یلدا 94 امیر علی جونم امسال شب یلدا خونه مامانی احترام بودیم .... مامانی کلی زحمت کشیده بود و تدارک دیده بود تا در کنار هم شب خوشی داشته باشیم واقعا بهمون خیلی خیلی خوش گذشت ... یه شب پر خاطره بود مثل هرسال .   اینم میز یلدا زن عموعزیز   فردای شب یلدا خونه مامانی .. شب یلدا خونه مامانم همه جمع بودن ولی مااینور بودیم ...
9 دی 1394

محرم

عزیزم چندوقت پیش که باهم رفتیم پارک تو مسیر تو مغازه اسباب بازی فروشی از این خونه ها دیدی .... که البته بیشتر اسباب بازی دخترا هست ولی همش میگفتی من از اون خونه ها میخوام . من اون روز برات نگرفتم ولی ول کن نبودی یه ریز به منو و بابا میگفتی برام از اون خونه ها بگیر .. یه روز مامانی رفت بازار و بابا بهش گفت یه خونه هم برای شما بخره اینم عکس خونه ای که برات گرفت ... اون ماشین مثل ماشین امیرعباس عزیز هست که انقدر گفتی من از اینا نداشتم ... مامانی یه دونه هم برای شما خرید        اینجا آماده شدی داریم میریم خونه عزیز ... بابا هرشب که میرفت هیات منو و تو میبرد میذاشت خونه عزیز ... هرشب اونجا خاله ها و...
12 آبان 1394

سفرشمال 10شهریور94

عکسهای سفر شمال رفت 10 شهریور ... برگشت 13 شهریور  امسال هم مثل سالهای قبل یه سفر شمال با خانواده من رفتیم البته امسال فقط خاله سمیه اینا نتونستن بیاین که حسابی جاشون خالی بود . امسال هم مثل همیشه خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا به تو عسلم  اینا رو تو راهی که صبح برای خوردن صبحانه وایستادیم انداختم   اینجا تازه رسیده بودیم و هوا بارونی بود و دریا هم طوفانی روز اول که کلا نتونستیم بریم لب دریا چون بارون خیلی شدید بود عزیز دلم این تیوپ هم اونجا بابا برای شما خرید تا باهاش بری تو آب . تو هم از دیدنش خیلی ذوق کردی  .... ولی کلا باهاش یکبار تو آب رفتی ... داری برا...
5 آبان 1394

روزهای تابستونی

سلام به پسر ناز و شیرین زبونم  عزیزکم خیلی وقته حسش نبود بیام وبلاگتو آپدیت کنم البته خیلی دوست دارم زود به زود بیام وبت ولی خوب یا فرصت نمیشه یا حسش نیست واقعا . البته اینستاگرامت فعاله و اونجا کم و بیش عکساتو میذارم .  جونم برات بگه که ماشالا خیلی شیرین تر شدی و بلبل زبون . روزا با هم میگذرونیم . خیلی خوشحالم که تورو دارم ...  خیلی بهم وایسته هستیم و اینروزا همش منو بغل میکنی و میبوسی . یه وقتا دیگه واقعا کلافه میشم آخه میچسبی بهم و هی بوس بوس .......... ولی خوب بدون که بی نهایت دوست دارم کلوچه خوشمزه من ....  روزا تابستونا سعی میکردم  بیشتر ببرمت پارک . توهم حسابی خوشحال بودی از این پارک رفتنا .حالا بریم ...
5 آبان 1394

جوجو خوشگل من

سلام به آبنبات مامان که روز به روز داره بزرگ تر میشه و شیرین تر قربونت برم که هرروز یه کار جدید یاد میگیری و شیطنت هات هم زیاد شده عزیزدل مامان باورم نمیشه  داری 2 ساله میشی و واقعا خیلی زود گذشت و یه موقع هایی دلم واسه اون روزا که کوچولو بودی خیلی تنگ میشه . عزیز دل مامان از چهارشنبه هفته پیش گلودرد گرفتی و اولش با تک سرفه بود ولی خیلی سرفه هات شدید تر شدو شبا خیلی سرفه میکردی تا صبح از شدت سرفه نمیتونستی  و آبریزش شدید پیدا کردی و مدام عطسه میکردی بخوابی منم که با هر سرفه تو از خواب میپریدم و واقعا ناراحت میشدم الهی بمیرم که اصلا نمیتونستی غذا بخوری و یه قاشق که میخوردی پشتش 10 تا سرفه میکردی یکشنبه بردمت دکتر و گفت گلوت...
13 خرداد 1393
1114 10 10 ادامه مطلب

پسر خردادی من

سلام به شیرین ترین پسردنیا خیلی عسل شدی امیرعلی جووووووووونم بی نهایت دوست دارممممممممممممممممممممممم قربونت برم قبلا اصلا منو مامان صدا نمیکردی و سه چهار روزه که دیگه به من میگی مامان وای که چه ذوقی میکنم خوشگلم این روزای قشنگ بهاری هم داره به سرعت میگذره و همین چند روز پیش بود که داشتم عکس های قدیم و میدیدم و واقعا چه زود گذشت .عزیزم روز به روز داری بزرگ میشی و شیرین تر عزیزم تا امروز 24 روزه که دیگه شیر نمیخوری . از وقتی از شیر گرفتمت کلا تنظیم خوابت بهم ریخته شبا تا ساعت 2 بیداری و شیطنت میکنی و تازگی اصلا دوست نداری بخوابی و میگی شبا که لامپ خاموش میکردم که بخوابونمت میگفتی نه و میرفتی روشن می...
7 خرداد 1393