امیرعلی نازمامیرعلی نازم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

از شیر گرفتن امیرعلی جوووووون

1393/2/23 18:30
نویسنده : مامان منیر
948 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام به پسرک خوشگل خودم

آبنبات مامان خیلی وقته فرصت نکردم بیام وبلاگتو آپدیت کنم قربونت برم ماشاا... هزارماشاا... انقدر شیطون شدی که دیگه وقتی برام نمیمونه بیام اینجا از طرفی هم دیگه این ماه تصمیم گرفتم از شیر بگیرمت و با وجودی که اصلا دلم نمیومد و کلی استرس داشتم که میشه یا نه بالاخره 14 اردیبهشت حول و حوش ساعت 11 بود که برای اخرین بار بهت شیر دادم و رفتی طبقه پایین خونه مامانی و تا ظهر بازی کردی منم زودی برات غذایی که خیلی دوست داری قرمه سبزی درست کردم ناهارت که آماده شد آوردمت بالا و ناهارت خوردی و گفتی شیر میخوام منم از صبرزرد استفاده کردمو  تو هم یه بار تست کردی و خیلی بدت اومد بمیرم برات که زودی قبول کردی و زیاد بهونه نگرفتی منم مونده بودم چه جوری بخوابونمت غمناکگذاشتمت روی پام و برات زدم شبکه پویا از اونجایی که حسابی خسته بودی زودی خوابت برد و خداروشکر راحت خوابیدی عصر هم که بیدار شدی و رفتی پایین با مامانی و بابایی رفتی پارک سه چهار روز اول هم صبح و عصر میبردنت پارک تا کمتر هوای شیرخوردن به سرت بزنه شبا هم که انقدر خسته بودی که میذاشتمت روی پاهامو و یکم بعد خوابت میبرد من  خودم اصلا فکرنمیکردم که به این راحتی بتونم تورو از شیر بگیرم چون خیلییییییییییییی وابسته بودی و زیاد شیرمیخوردیتعجب  مخصوصا موقع خوابیدن تاحالا یاد ندارم که روزی بوده باشه که تونسته باشم بدون شیر خوردن بخوابونمت حتی یکی دوشبش هم کنار بابا دراز کشیدی و بابا هم برات لالایی خوند و توهم خوابت میبرد ولی خداروشکر که خییییییییلی راحت بود هم برای من هم برای تو . از یک ماه پیش هرموقع میومدی شیر بخوری همش بهت میگفتم عزیزم تو دیگه بزرگ شدی نباید شیر بخوری خوب نیستو و از این حرفا تو هم غش غش میخندیدی و فکرکنم حرفام بی تاثیر نبود چون خیلی راحت با شیرنخوردن کنار اومدی توی این چند وقت فقط یک شب پیش اومد که تا صبح یکساعت یکبار بیدار میشدی و جیغ داد میکردی من خودم فکرکنم از درد لثه هات بود ولی خوب تموم شد عزیزم از کارات بگم که دیگه کاملا از پله ها بالا و پایین میری و روزی 20بار میری و میای . یه بابا خوشگلی میگی که آدم دوست داره بخورتتبوس

خداروشکر شبا دیگه خیلی راحت میخوابی قبلا تا صبح سه چهار بار بیدار میشدی و شیر میخوردی الان نه شاید کلا یکبار بیدار شی اونم معمولا تشنت میشه و میگی آب برات میارم میخوری و میخوابی   یاد گرفتی هر چی که برخلاف میلت میگی نه امیرعلی لالا کنی ؟ نه   امیرعلی صبحانه بخوریم ؟ نه امیرعلی حموم بری ؟ نه   وای از دست تو که یه مدتی میشه با حموم رفتنت مشکل پیدا کردیم قبلا اینطوری نبودی بابا حمومت میکرد و گریه ای هم در کار نبود مدتیه که از همون لحظه ای که متوجه میشی بابا میخواد ببرتت حمام جیغ و داد و گریه میکنی تا وقتی میخوای بیای بیرون من که دلم کباب میشه انقدری که گریه میکنی امیدوارم که هرچه زودتر این ترس از حمام از سرت بیفته connie_mama.gif      خوشگلم وقتی گرسنت میشه تند و تند میگی نام نام مخصوصا وقتی قابلمه روی گاز باشه و منم در حال آشپزی باشم حالا هی بگو امیرعلی هنوز آماده نشده مگه گوش میدی تند تند میگی نام نام     . عزیز دلم عاشق دد رفتنی و هر قدر هم بیرون بری خسته نمیشی مخصوصا عاشق گردش با ماشین           از رقصیدنت هم بگم که تا یه آهنگ میشنوی و شروع میکنی به رقص قربون پسر نازم که خیلییییییییییی هم خوشگل میرقصه  

عزیزم این هفته بردمت دکتر برای چکاپ که آقای دکتر گفت خداروشکر هم وزنش خیلی خوبه هم قدش

آبنبات مامان 22 اردیبهشت بسلامتی 23 ماهگیت تموم میشه و وارد 24 ماهگی میشی عزیز دلم دیگه چیزی به تولد 2 سالگیت  باقی نمونده

خوشگلم آماده شده بره گردش

 قند عسل مامان و بابا

  

 

 

 

 

لباسات کثیف شده عوضشون کردم بهت گفتم اینا رو باید بشورمشون خودت اوردی بندازی تو ماشین لباسشویی

 

خواب ظهر

این عکس یه روز صبح من ساعت 9 از خواب بیدارت کردم اما از اونجایی که خوابت میومد و دوست داشتی بخوابی اومدی اینجوری رو مبل خوابیدی هوای بهار اینجوریه دیگه پسرک کوچولو مارو خوابالو کرده

شیطنت جدید عسلم

 

اینجا آماده شدی بریم خونه مامانی

 

 

این روزا عکس انداختن از تو خیلی سخته و به محض اینکه  دوربین برمیدارم میخوای بگیری و خودت عکس بندازی که آخرش هم به گریه ختم میشه و منم نمیتونم درست و حسابی ازت عکس بندازم

کادو مامانی یه تخته وایت برد دستش درد نکنه مامانی مهـــــــربون

این دوتا انگشتر هم عمه از کربلا برات اورده بود که فراموش کرده بودم عکسشو بذارمچشمک

اینم عکس سهره بابا که بهش میگی جی جی

به مناسبت روز مرد و پدر کیک پختم و بردیم پایین خونه مامانی و دور هم خوردیم البته تو پایین بودی و از وقتی کیک دیدی هی تند و تند دست میزدی فکر کردی تولده

همسر عزیزم، از وقتی شریک زندگی ام شده ای، هر روز بیشتر از دیروز دوستت دارم، وجود نازنینت بهترین تکیه گاه و مهربانی هایت بزرگترین دلیل برای زنده بودن من است.همدم تنهایی ام، به وسعت قلب مهربانت دوستت دارم.

روزت مبارک.

 

 

 

باباجون روزت مبارک . دوست دارم یه عالمه

عزیزم این اتوبوس هم روزی که بردمت دکتر از دم مطب برات خریدم مبارکت باشه نفسم

بای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بایبای بای

پسندها (6)

نظرات (4)

مامانه بهار
27 اردیبهشت 93 17:08
وااااااای چه خوب که راحت تونست می می رو ترک کنه . چقدرم ماشالله خوش تیپ شدی عزیزمممممممممممم
مامان منیر
پاسخ
بله خداروشکر من زیاد اذیت نشدم البته قبلش خیلی میترسیدم که یعنی میشه ؟؟؟؟؟؟؟
مامان امیر عطا
27 اردیبهشت 93 17:52
سلام. مبارک باشه امیرعلی جونم آقا شدنت. چه کادوهای خوشگلی. اتوبوست چه نازه. ماشالله به تو پسر خوشگل. پیش ما هم بیاین مامانی.
مامان منیر
پاسخ
سلام مرسی عزیزم چشم بهتون سرمیزنیم
مامان سپیده
1 خرداد 93 13:39
به سلامتی منیر جون .. هم خودت راحت شدی هم امیرعلی... خدا رو شکر که به راحتی این دوره هم گذشت
مامان منیر
پاسخ
مرسی دوست خوبم
ღ مــــــامــــــانی ღ
5 خرداد 93 16:40
واااااااااااااااااااای قربونت برم امیرعلی جووووونم مــــــــــرد شدی برای خودتــــــــــ گل پســـــری بسلامتی منیر جووووووووووووون
مامان منیر
پاسخ
مرسی عزیزم