امیرعلی نازمامیرعلی نازم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

یه عالمه عروسی

1392/3/9 0:17
نویسنده : مامان منیر
673 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امیرعلی جونم . عزیز دلم خیلی وقت که فرصت نشده بود بیام و وبلاگت آپ کنم آخه . توی اردیبهشت و خرداد عروسی و مراسم زیاد بود و منم درگیر . فقط وقتی تو خواب باشی میشه برم سر لب تاپ و تو هم که خیلی کم میخوابی . عزیزم پنج شنبه 26 اردیبهشت  ماه عروسی عمو حسین عزیز بود که ما( من و مامانی و عمه راحله) از ساعت 12 ظهر وقت آرایشگاه داشتیم . اونروز تو خیلی تو آرایشگاه اذیت شدی و چون مدام تو بغل بودی و کلافه شده بودی . ساعت 5 هم که رسیدیم تالار و اون روز تو تا تونستی نق زدی و گریه کردی . هم کلافه شلوغی بودی و هم خارش لثه هات که خیلی زیاد بود . از شانس من بغل هیچکس هم نمیرفتی و همش میخواستی شیر بخوری . عزیزم بهت حق میدادم چون من خودم حسابی خسته شده بودم چه برسه به تو عزیزدلم. خلاصه که من همش تو نمازخونه تالار بوذم یا داشتم به تو شیر میدادم یا باهات بازی میکردم تا یه خورده حال و هوات عوض بشه . خلاصه که عروسی عمو حسین هم به خوبی و خوشی برگزار شد .

این عکس تو آرایشگاه تازه از خواب بیدار شدی

پنج شنبه 2 خرداد عروسی پسردایی بابا حسن بود . که اونشب خداروشکر خیلی خوب بودی و اصلا اذیتم نکردی . اینم عکساش

 

عزیز دلم 3 خرداد هم روز پدر بود که ما همگی جمع شدیم خونه مامانم اینا . طبق معمول همیشه خیلی خوش گذشت خونه مامانم اینا حیاط داره و خیلی باصفاست . دیگه هوا گرم شده ما هم هم وقت میریم میشینیم تو حیاط . شام هم تو حیاط خوردیم. اینم از طرف امیرعلی به بابا حسن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان طاها
30 تیر 92 0:42
سلام عزیزم
ماشالله پسرت خیلی ناز شده با این لباس دامادیش


مرسی خانمی . چشآت قشنگ میبینه