امیرعلی نازمامیرعلی نازم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

یلدا 94

یلدا مبارک پسر نازم ... یلدات مبارک .امسال چهارمین سالی هست که یلدا در کنار ما هستی. خداروشکر به خاطر وجود تو که زندگی مارو شیرین تر کرده. این عکس گلچین یلداها ی گذشته هست     یلدا 94 امیر علی جونم امسال شب یلدا خونه مامانی احترام بودیم .... مامانی کلی زحمت کشیده بود و تدارک دیده بود تا در کنار هم شب خوشی داشته باشیم واقعا بهمون خیلی خیلی خوش گذشت ... یه شب پر خاطره بود مثل هرسال .   اینم میز یلدا زن عموعزیز   فردای شب یلدا خونه مامانی .. شب یلدا خونه مامانم همه جمع بودن ولی مااینور بودیم ...
9 دی 1394

محرم

عزیزم چندوقت پیش که باهم رفتیم پارک تو مسیر تو مغازه اسباب بازی فروشی از این خونه ها دیدی .... که البته بیشتر اسباب بازی دخترا هست ولی همش میگفتی من از اون خونه ها میخوام . من اون روز برات نگرفتم ولی ول کن نبودی یه ریز به منو و بابا میگفتی برام از اون خونه ها بگیر .. یه روز مامانی رفت بازار و بابا بهش گفت یه خونه هم برای شما بخره اینم عکس خونه ای که برات گرفت ... اون ماشین مثل ماشین امیرعباس عزیز هست که انقدر گفتی من از اینا نداشتم ... مامانی یه دونه هم برای شما خرید        اینجا آماده شدی داریم میریم خونه عزیز ... بابا هرشب که میرفت هیات منو و تو میبرد میذاشت خونه عزیز ... هرشب اونجا خاله ها و...
12 آبان 1394

سفرشمال 10شهریور94

عکسهای سفر شمال رفت 10 شهریور ... برگشت 13 شهریور  امسال هم مثل سالهای قبل یه سفر شمال با خانواده من رفتیم البته امسال فقط خاله سمیه اینا نتونستن بیاین که حسابی جاشون خالی بود . امسال هم مثل همیشه خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا به تو عسلم  اینا رو تو راهی که صبح برای خوردن صبحانه وایستادیم انداختم   اینجا تازه رسیده بودیم و هوا بارونی بود و دریا هم طوفانی روز اول که کلا نتونستیم بریم لب دریا چون بارون خیلی شدید بود عزیز دلم این تیوپ هم اونجا بابا برای شما خرید تا باهاش بری تو آب . تو هم از دیدنش خیلی ذوق کردی  .... ولی کلا باهاش یکبار تو آب رفتی ... داری برا...
5 آبان 1394

روزهای تابستونی

سلام به پسر ناز و شیرین زبونم  عزیزکم خیلی وقته حسش نبود بیام وبلاگتو آپدیت کنم البته خیلی دوست دارم زود به زود بیام وبت ولی خوب یا فرصت نمیشه یا حسش نیست واقعا . البته اینستاگرامت فعاله و اونجا کم و بیش عکساتو میذارم .  جونم برات بگه که ماشالا خیلی شیرین تر شدی و بلبل زبون . روزا با هم میگذرونیم . خیلی خوشحالم که تورو دارم ...  خیلی بهم وایسته هستیم و اینروزا همش منو بغل میکنی و میبوسی . یه وقتا دیگه واقعا کلافه میشم آخه میچسبی بهم و هی بوس بوس .......... ولی خوب بدون که بی نهایت دوست دارم کلوچه خوشمزه من ....  روزا تابستونا سعی میکردم  بیشتر ببرمت پارک . توهم حسابی خوشحال بودی از این پارک رفتنا .حالا بریم ...
5 آبان 1394

5 روز مونده

                                                                                                    سلام پسر نازم . عزیزم 5روز دیگه بیشتر نمونده به پایان 3 سالگیت امیدوارم همیشه سلامت باشی قربون پسر نازم که روز به روز شیرین تر میشی و شیطون تر. عاشقتم کلوچه  من و خدارو هزاران بار شکر میکنم به خاطر وجو نازنینت... وچقدر زمان زود میگذره و بچه ها زود بزرگ میشن تا حدی که یه وقت ه...
10 خرداد 1394

llll

پسرنازم سلام . قربونت برم مامان بالاخره تنبلی رو کنار گذاشت و وبلاگتو آپدیت کرد خیلی عکس داری اگه بخوام همرو بذارم خیلی زیاد میشه عزیزم ...... یه تعدادی رو گلچین کردم برات میذارم این عکس های جامانده از عیددیدنی های عید  خونه خاله معصوم عزیز مهمونی عیددیدنی خونه خاله سمیه ... از خونه یادت رفته بود ماشین بیاری اونجا گریه که بریم خونمون ماشینامون بیاریم اینم از ماشینای سارینا بود خاله داد بازی کنی .... که همش سر این ماشینه با سارینا دعواتون میشد سمیراجون و سامیارجون عید خونمون   سیزده بدر رفتیم دماوند باغ یکی از آشناها. اینجا هم در حال تپه نوردی...
27 ارديبهشت 1394

عید 94

عزیز دل مامان سلام امسال سومین سالی هست که تو خوشگل مامان در کنارمون هستی  و چقدر لذت بخشه .خدا رو صرهزار مرتبه شکر میکنم به خاطر وجود نازنینت که بی نهایت عاشقتم . قربون پسرم برم که امسال وقتی داشتم هفت سین میچیدم همش سوال میکردی این چیه ؟ اون چیه ؟ منم برات توضیح میدادم و میگفتم که سال نو شده و عید شده و باید هفت سین بچینیم . عزیزم موقع سال تحویل شما پا به پای ما بیدار بودی  و سه نفری سال تحویل کردیم  این از هفت سین سال 1394  ما     عزیزکم اینجا من دارم هفت سین میچینم خوشگلم با اینکه حسابی خوابت گرفته بود ولی پا به پای ما بیدار موندی .. ...
23 فروردين 1394