امیرعلی نازمامیرعلی نازم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

تولد ساریناجون

سلام پسر نازم  عسل مامان خیلی وقته بود میخواستم بیام وبتو آپدیت کنم ولی یا فرصت نمیشد یا اینکه یه کاری پیش میومد .عزیزدلم قند عسلم ماشالا خیلی شیرین شدی و خیلی هم شیطون . بعضی روزا واقعا دیگه از دستت کم میارم . یه مدتی خیلی هم بهونه گیر شدی و همش میگی یا بغلم کن یا بیا پیشم باهم بازی کنیم و اصلا نمیذاری به کارام برسم با اینکه در طول روز یکی دوساعتی میری پایین خونه مامانی ولی بازم بیشتر اوقات پیشمی و در حال  ریخت و پاش خونه و شیطنت و بهونه گیری    کوچیک تر که بودی خیلی آرومتر بودی و من الان یه جورایی واقعا هنگم از دست کارای شما   عشقم حرف زدنت ماشالا خیلی خوب شده و انقدر شیرین زبون میریزی که آدم میخواد ...
3 اسفند 1393

سومین یلدا امیرعلی جووووووون

  سلام امیرعلی عزیزم پسر ناز و دوست داشتنی خودم  عسلم امسال سومین یلدایی هست که تو در کنار ما هستی . شب یلدا امسال به خاطر اینکه با شهادت ها تداخل داشت همون شب یلدا نگرفتیم ...  عزیزم دوشب قبل یلدا . خونه عمه جون . اینم میزی که مامانی برای عمه تدارک دیده بود    منو و عشقم  فدای پسر بانمکم بشم که بهش میگم ژست بگیر اینجوری میکنه   این میز هم میز یلدا خونه خاله سمیه که اینم دوشب بعد از یلدا هست    پسر منم ماشیناش همه جا باید زیر بغلش باشه  امیرعلی جان و پسرخالش و دخترخالش ...
6 دی 1393

29 ماهه شدی گلم

ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﺎﯼ ﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﯾﻪ ﺳﺎﻋﺘﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﺮﺍﻧﻪﺀ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﻫﻨﮓ ﺑﺎﺏ ﺍﺳﻔﻨﺠﯽ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ، یعنی ﻣﺎﺩﺭ ﺷﺪﯼ ! ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺠﺎﻉ ﻣﯿﺸﯽ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻣﭙﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﺳﺮ ﺳﻮﺳﮏ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﻭ ﻣﯿﮕﯽ ( ﺩﯾﺪﯼ ﺗﺮﺱ ﻧﺪﺍﺷﺖ ! ) ...... ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﺪﯼ ! ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﻣﯽ ﯾﺎﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﯿﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻮﺩﮎ ﺗﺐ ﺩﺍﺭﺕ ﺗﺸﻨﺞ ﻧﮑﻨﻪ ...... ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﺪﯼ ! ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﺷﺒﮑﻪ ﭘﻮﯾﺎﺱ ﻭ ﮐﺎﺭﺗﻮﻥ ﭘﺨﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ........ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﺪﯼ ! ﻭﻫﺰﺍﺭ ﻭﯾﮏ ﻭﻗﺘﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ... ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺘﺎﯾﻢ.   پسرک نازم سلام ببخشید مامان خیلی تنبل شده و دیر به دیر میاد به وبلاگت سر میزنه . عزیزم برات بگم که 10 روزی میشه که هر سه تامون سرماخوردیم و حالمون خیلی بد بود اول...
21 آبان 1393

شمال شهریور 93

  سلام یکی یه دونه مامان   بالاخره بعد از یکماه و نیم مامان تنبل تصمیم گرفت وبلاگ شما رو آپدیت کنه عزیزدلم امسال هم طبق روال هرسال یه سفر شمال داشتیم با خانواده مامان که دوشنبه  17  شهریور حرکت کردیم به سمت نور و برگشتمون هم شنیه صبح بود . سفر خیلی خیلی خوب بود واقعا بهمون خیلی خوش گذشت مخصوصا به تو که از صبح که بیدار میشدی در حال بازی کردن بودی روزا که معمولا میرفتیم لب آب و تو هم یا شن بازی میکردی و یا با بابا میرفتی تو دریا آب بازی  و شبا هم باید زوری میخوابوندمت چون دوست داشتی همش با سارینا بازی کنی حالا بریم سراغ عکس های خوشگلت       ...
26 مهر 1393

بدون عنوان

  سن امیر علی قند عسل مامان و بابا تا این لحظه 2 سال و 2 ماه و 6روز 26           ماه 113         هفته 797           روز 19.142            ساعت 1.148.575           دقیقه 68.914.518             ثانیه ...
26 مرداد 1393

بعد از کلی غیبت

سلام به شیرین ترین پسر دنیا 26 ماهگیت مبارک عزیزدوست داشتنی من   بالاخره بعد از یه غیبت طولانی اومدم . اصلا نمی دونم از کجا و چی شروع کنم به نوشتن قربون فرشته کوچولوی خودم برم که خیلی ناز شده . تو این مدت کلمات خیلی زیادی و یاد گرفتی و تقریبا هرچی که میشنوی بلافاصله تکرار میکنی طوطی من . خوشگلم یه ماه پیش با خانه محله تماس گرفتم برای قسمت خانه اسباب بازی تا ببرمت اونجا گفتن زیر سه سال قبول نمیکنن ولی حضوری بیاین ببینین مربی چی میگه منم همون روز بردمت مربی گفت بیارش مشکلی نداره ولی خودم هم اونجا پشت در اتاق بودم . هفته ای دوبار بردمت خوب بودی بازی میکردی البته روزی فقط یک ساعت بعدش هم میرفتیم پارک روبه روشو یک ساعتی...
26 مرداد 1393

جمعه 6 خرداد

جمعه 6 خرداد  10و نیم صبح راهی باغ عمو محسن شدیم سمت دماوند عزیزدل مامان اونجا حسابی بازی و شیطنت کردی و خیلی شاد بودی منم از دیدن اینکه تو شاد و خوشحال هستی خوشحال بودم . در کل که خیلی خیلی بهمون خوش گذشت البته ناگفته نماند که چون خواب ظهرت و نکردی دیگه اخراش خیلی بد اخلاق شده بودی و همش غر میزدی و گریه میکردی . ساعت 9 و نیم بود که از اونجا حرکت کردیم و تا برسیم خونه یه دو سه ساعتی تو ماشین خوب خوابیدی . خداروشکر سرماخوردگیت هم به طور کامل خوب شده و غذا خوردنت هم یه کم بهتر شده. امروز هم اولین روز از ماه مبارک رمضان هست پسر نازم               اینم محم...
8 تير 1393
1218 11 18 ادامه مطلب

....

سلام پسر ناز مامان عزیزم یک هفته ای میشه دوباره سرما خوردی و مدام آبریزش و سرفه داری یکی دو شب هم خیلی تب داشتی و همش تو خواب هزیون میگفتی الهی من برات بمیرم خداروشکر بهتری ولی آبریزش داری هنوز و تک و توک سرفه میکنی  . از طرفی هم درد لثه هات خیلی اذیتت میکنه و خیلی بدغذا شدی و به زور باید بهت غذا بدم   اینم یه سری عکس خوشگل از پسر نازم     پسر مامان یاد گرفته تند و تند میگه eeyan ( ایران ) عزیزم من که یادت نداده بودم تو تلویزیون وقتی این سرودای ایران و میخوندن تو هم یهو تکرار کردی       عسل مامان حاضر شده بره خونه مامانیش   ...
1 تير 1393