امیرعلی نازمامیرعلی نازم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه سن داره

قند عسل مامان و بابا

پسرم داره بزرگ میشه

1392/2/7 23:07
نویسنده : مامان منیر
276 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرخوشگلم .

الان تو 11 ماهگی هستی و خیلی تغییرات کردی پسرم . عاشق دد رفتنی و یه چن روزی که هوا خیلی خوب شده بود با بابابزرگت میرفتی دم در تو کوچه . به زور باید میاودمت تو خونه . البته چند روزیه که هوا سرد شده و دیگه خبری از کوچه نیست عزیزم . خیلی تغییر کردی و حسابی داری بزرگ میشی . 4 تا دندون خوشگل داری . خیلی دوست داری راه بری وقتی کنار مبل وایمیستی اگه من نزدیکت باشم دستت و ول میکنی و دو قدم به سمت من راه میای و یهو خودتو پرت میکنی تو بغلم . چند روز پیش برات ماکارانی درست کردم . خیلی خیلی دوست داشتی و دیشب هم به سرم زد برات نودالیت درست کنم اونم خیلی دوست داشتی و کلی خوردی. بستنی خیلی دوست داری . عاشق نون هستی . قبلا یه تیکه نون میدادم دستت تا خودت بخوری ولی چند بار مونده تو گلوت و  از ترسم دیگه این کارو نمیکنم. . پنج شنبه  ظهر رفتیم خونه خاله زهرا  ناهار اونجا بودیم آخه سمیرا اومده بود . سر سفره یه کوچولو بهت کارامل دادم خیلی دوست داشتی . عصرش هم مامانم زنگ زد گفت بیان اونجا توت بخوریم آخه تو حیاطشون یه درخت توت خوشگل دارن . رفتیم اونجا و حسابی خوش گذشت . از اونجایی که شلوغی رو دوست داری و ذوق میکینی وقتی همه دورت باشن به تو هم حسابی خوش گذشت

این روزا حسابی شیطون شدی . یاد گرفتی بری بالای تخت ما ولی پایین اومدنش رو بلد نیستی .و خودتو پرت میکنی واسه همین منم در اتاق خواب و میبندم . بالای مبل ها میری و کلی ذوق میکنی که میتونی بری روش بشینی عزیزم . ایشاا.... که زودتر یاد بگیری که چه طوری بیای پایین از روی مبل و تخت 

 آخر اردیبهشت عروسی عمو حسین هست و این روزا حسابی سرمون شلوغه . چهارشنبه شب با بابا حسن رفتیم خیابون بهار و برات لباس گرفتیم . فقط مونده یه کفش خوشگل واسه پسرخوشگلم . امروز بابا حسن رفت ماموریت اصفهان و وقتی برگرده هم میریم واسه تو کفش میگیرم هم خودم خرید میکنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)