امیرعلی نازمامیرعلی نازم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

بهمن ماه

سلام شیطونک مامان پسرک 20 ماهه دوست داشتنی من قربونت برم که نمیدونی چقدر عسل شدی خیلی وقت بود میخواستم بیام وبلاپ آپدیت کنم ولی خوب فرصت نمیشد عزیزم از صبح که بیدار میشی دربست در اختیار تو هستم تا شب همش دوست داری بشینم کنارت و باهات بازی کنم البته این حالت خوبشه یه روزایی که خیلی بدقلق باشی فقط میخوای شیر بخوری عزیزم یه چند وقتیه خیلی بهونه گیر شدی و همش نق میزنی با اینکه همش تو خونه دارم باهات بازی میکنم ولی تا میخوام برم سراغ کارام میدویی میای پیشم و انقدر غر میزنی که یعنی بیا باهام بازی کن . عزیزم دیروز بردمت حمام البته حمام کردنت بیشتر اوقات بابا زحمت میکشه انجام میده  ولی چون رنگ انگشتی هاتو مالیده بودی به سرت و کلی م...
3 اسفند 1392

احوالات 20 ماهگی فرشته کوچولو

پســـــر نازم ســــــلام م م م م م  این روزا ماشاا... خیلــــــــــــــی شیطون شدی و منم کلا در اختیار جنابعالی خیلی وقت بودم میخواستم بیام وبت آپدیت کنم ولی فرصت پیش نمیومد قربون پسرنازم برم خیلی شیطون بلا و خوردنی شدی نفسم یه چند روزی میشه که خیلی بدقلق شدی و اصلا تنهایی بازی نمیکنی نمیذاری به کارام برسم تا میرم توی آشپرخونه میای و منو میکشی میگی بیا پیشم اگر هم نیام جیغ میزنی خیلی آروم بودی و نمیدونم چرا انقدر چند روزیه جیغ میزنی و بی قراری میکنی البته دندونات هم اذیتت میکنن و هم میخوای حرف بزنی و نمیتـــونی واسه هــین جیغ میزنی عزیزم اقتضای سنت هســــــــت میدونم ولی من از جیغ زدنات نه عصبی میشم نه ناراحت دلم برای خودت میسوز...
7 بهمن 1392

بیست ماهگی امیرعلی جوووووووووون

  عــــــزیز دلم بیســــــــت ماهگــــــــیت مــــبارک پسر قشنگم بسلامتی امروز  19 ماهگیت پر شد وارد بیستمین ماه زندگیت شدی دوست دارم فرشته کوچولوی من چه خوبه که تورو دارم   ...
22 دی 1392

خونه مامانی

سلام امیرعلی جووونم اومدم که از چند روز تعطیلی هفته پیش بگم سه شنیه 28 صفر از صبح رفتیم خونه مامانم  البته بابا مارو گذاشت اونجا خودش رفت هةت. خاله سمیه اینا و دایی اونجا بودن خاله داشت حلوای نذری میپخت ببره سفره پخش کنه اون روز تو کلی با سارینا بازی کردی خیلییییییییییییی دوسش داری و همش دنبال اونی هرجا میره زودی میری پیشش  . کلی از اسکوتر سارینا خوشت اومده بود همش میگفتی وایسم روش و منم هلت بدم . ظهر که شد خاله معصوم هم اومد اونجا تو هم که عاشق مهمونی هستی و مدام در جنب و جوش ظهر هم بابا از هیةت اومد و تا ساعت 7 اونجا بودیم بعد اومدیم خونه     چهارشنبه هم اداره بابا تعطیل بود و دوباره از صبح رفتیم خونه مامانم ....
18 دی 1392

یلدا 92

پسرم همه لحظه های پایانی پاییزت ، پر از خش خش آرزوهای قشنگ یلدا مبارک  اینم از سفره شب یلدا ما    عمرتون صد شب یلدا / پولتون قدر یه دنیا توی این شبهای سرما / یادتون همیشه با ما دل خوش باشه نصیبت / غم بمونه واسه فردا         این پرتقال ها رو خودم خشک کردم                     شب هم رفتیم پایین و خونه مامانی یلدا گرفتیم خیلی خیلی بهمون خوش گذشت و تو هم حسابی شاد و خوشحال بودی و بازی میکردی .       اینجا گوشی زنمو رو برداشتی و الو میکن...
3 دی 1392

یلدا مبارک

آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !! ولی آیا تابحال شمرده ای ؟ برای شروع بگذار از جایی دیگر شروع کنیم، اول از همه بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی و بعد بشمار، تعداد لبخند هایی که بر لب مردمان نشاندی و سپس بشمار ، تعداد اشک هایی که بخاطر همدلی از سر شوق و غم ریختی ، و سر آخر بشمار تعداد دستهای نیازمندانی که گرفتی و تعداد قدمهایی که در کار خیر برداشتی ، و همه اینها را که بشماری ، تعداد لبخندهای " آن یگانه " بدست می آید. و تمام . جوجه هایت شمرده شد ... ...
30 آذر 1392