یه عالمه عروسی
سلام امیرعلی جونم . عزیز دلم خیلی وقت که فرصت نشده بود بیام و وبلاگت آپ کنم آخه . توی اردیبهشت و خرداد عروسی و مراسم زیاد بود و منم درگیر . فقط وقتی تو خواب باشی میشه برم سر لب تاپ و تو هم که خیلی کم میخوابی . عزیزم پنج شنبه 26 اردیبهشت ماه عروسی عمو حسین عزیز بود که ما( من و مامانی و عمه راحله) از ساعت 12 ظهر وقت آرایشگاه داشتیم . اونروز تو خیلی تو آرایشگاه اذیت شدی و چون مدام تو بغل بودی و کلافه شده بودی . ساعت 5 هم که رسیدیم تالار و اون روز تو تا تونستی نق زدی و گریه کردی . هم کلافه شلوغی بودی و هم خارش لثه هات که خیلی زیاد بود . از شانس من بغل هیچکس هم نمیرفتی و همش میخواستی شیر بخوری . عزیزم بهت حق میدادم چون من خودم حسابی خسته شد...
نویسنده :
مامان منیر
0:17