دردونه مامان
آبنــبات مــامـان کلی شیطون بلا شدی . از وقتی یاد گرفتی چهادست و پا بری دوست داری به همه جا سـرک بکشی . این روزا هم که علاقه خاصی پیدا کردی بیای تو آشپزخونه . وقتی میخوای خودتو واسمــون لوس کنی میای پیشمون و آویزون میشی و انقدر بازبون خودت حرف میزنی که یعنی بغلت کنیم . دو سه روزه که یاد گرفتی دستت رو میگیره به مبل و میز میخوای که بلند شی . اوایل روی دوزانو میرفتی ولی امروز دستت رو به میز گرفتی و کامل وایسادی . کلماتی که میگی بابا و آبه بود که مام (مامان) هم بهش اضافه شده البته بیشتر تو گریه هات منو صدا میکنی. یه چند روزی هست که بهت بستنی میدم . روزی دو سه قاشــق .بستنی دوست داری . عروسکاتو خیلی دوست داری و خودتو حسابی باهاشون سرگرم میکنی . پسر نازم تو خواب خیلی خیلی غلت میزنی و کلا همه جا میخوابی الا رو تشک خودت . شبا یه موقع ها بیدار میشم میذارمت سر جات .
خیلی دوست دارم نفسسسسسسسسسسس
کار هروزت هم این شده میری تو اتاق خواب و کل عروسک هاتو کن فیکون میکنی
انقدر که به لپ تاپ علاقه داری جرات نمیکنیم وقتی بیداری روشنش کنیم دیشب هم به خاطر اینکه دستت بهش نرسه گذاشتم روی میز و و تو کلی بالا و پایین پریدی و جیغ زدی تا خودتو برسونی بهش ولی موفق نشدی عزیزمم م م م م م م
الهی برات بمیرم با اینکه دور میزو با کلی کوسن و .... مهار کردم آخه لبه های میز خیلی تیزه. با این حال یکی دو ساعت پیش که لبه میز رو گرفتی و وایستاده بودی همین جور که داشتی بازی بازی میکردی سرتو محکم کوبیدی به لبه میز کلی قرمز شد . خیلی خیلی گریه کردی . بابا حسن سریع رفت یخ آورد گذاشت روش که کبود نشه . آخه چقدر شیطونی تو بلا