تولد بابا + سیزده بدر
سلام پسرک خوشگلم
امسال سال جدید رو توی خونمون سه نفری تحویل کردیم روز اول عید رفتیم خونه مامانم عزیزدلم کل 12 روز عید رو یا مهمونی بودیم یا مهمون داشتیم کلا تو عید تنظیم همه چی بهم ریخته بود و شبا مهمونی ها تا دیروقت طول میکشید تازه 3 صبح که میشد میخوابیدی و صبح ها هم ساعت 11 به زور از خواب بیدارت میکردم روز دوم عید بردیمت پارک ارم قلعه سحرامیز اولش خیلی خوب بودی همش بازی و ورجه ورجه ولی دیگه آخراش انگاری خیلی خسته شده بودی و همش نق زدی اخه صبح زود از خواب بیدار شده بودی یه اتفاق بد هم توی عید افتاد اونم فوت عمو عزیزم بود خدابیامرزدش
پسر نازم با اسب سفره هفت سین بازی میکنه
عشقم آماده برای مهمونی رفتن
روز دوم عید پارک ارم
قربون برم عزیزم همش در حال بدو بدو کردن بودی دیگه آخراش خسته شدی و میگفتی بغلم کن
اینجا تو راه برگشت از پارک بابا پیاده شده واسمون غذا بگیره
مهمونی خونه خاله زهرا
امیرعلی و سارینا در حال بپر بپر کردن روی تخت مگه میشد ازتون عکس انداخت همشون تار میشد
روز 5 فرودین مامانی اینا از کربلا اومدن و کلی سوغاتی خوشگل برات اوردن
این کادو هم از طرف عمو و زنعمو
عزیزدلم اینم از عیدی های ما به پسرکوچولومون
این ماشین ها رو مامانم برات گرفته بود یادم رفته بود عکس بذارم
15فروردین 1362 یه فرشته کوچولوی مهربون به دنیا اومد
که الان همه دنیای منه ، سالروز میلادت را تبریک میگویم . . .
تولدت بهانه ای شد تا این فصل را بیشتر دوست داشته باشم زیرا فصل خوشحالی فرشتگان ، روز تولد توست
امیرعلی عزیزم امسال برای سیزده بدر ما به طبیعت نرفتیم ( به دلیل فوت عموی عزیزم )و تو خونه مامانم سیزده رو بدر کردیم ولی در کل خیلی بهمون خوش گذشت سه چرختو باخودمون برده بودیم اونجا تو از صبح تا عصر تو کوچه بودی ویا با سه چرخه بازی میکردی یا با سارینا سرگرم بودی البته من فراموش کرده بودم دوربین ببرم و هیچ عکسی از اون روز ندارم ولی
در کل خیلی خوش گذشت