امیرعلی نازمامیرعلی نازم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

سومین سالگرد ازدواجمون + کوتاهی موی پسری

پسر نااااااااااااااازم سلام ر وزای قشنگ بهاری مون با وجود نازنین پسر خوشگلم داره سپری میشه من و بابا عاشقتیممممممممممممم من خیلییییییییییی فصل بهارو دوست دارم به خاطر اینکه 3 تا از شیرین ترین لحظه ها رو دارم 15فروردین تولد بابا 2 9اردیبهشت سالگرد ازدواجمون و بالاخره 22 خرداد تولد عشقم امیرعلی جووووووون تو بهترین و شیرین ترین اتفاق زندگیمون بودی                                             &nbs...
30 ارديبهشت 1393

از شیر گرفتن امیرعلی جوووووون

سلام و صد سلام به پسرک خوشگل خودم آبنبات مامان خیلی وقته فرصت نکردم بیام وبلاگتو آپدیت کنم قربونت برم ماشاا... هزارماشاا... انقدر شیطون شدی که دیگه وقتی برام نمیمونه بیام اینجا از طرفی هم دیگه این ماه تصمیم گرفتم از شیر بگیرمت و با وجودی که اصلا دلم نمیومد و کلی استرس داشتم که میشه یا نه بالاخره 14 اردیبهشت حول و حوش ساعت 11 بود که برای اخرین بار بهت شیر دادم و رفتی طبقه پایین خونه مامانی و تا ظهر بازی کردی منم زودی برات غذایی که خیلی دوست داری قرمه سبزی درست کردم ناهارت که آماده شد آوردمت بالا و ناهارت خوردی و گفتی شیر میخوام منم از صبرزرد استفاده کردمو  تو هم یه بار تست کردی و خیلی بدت اومد بمیرم برات که زودی قبول کردی و ...
23 ارديبهشت 1393

تولد بابا + سیزده بدر

 سلام پسرک خوشگلم امسال سال جدید رو توی خونمون سه نفری تحویل کردیم روز اول عید رفتیم خونه مامانم  عزیزدلم کل 12 روز عید رو یا مهمونی بودیم یا مهمون داشتیم کلا تو عید تنظیم همه چی بهم ریخته بود و شبا مهمونی ها تا دیروقت طول میکشید تازه 3 صبح که میشد میخوابیدی و صبح ها هم ساعت 11 به زور از خواب بیدارت میکردم روز دوم عید بردیمت پارک ارم قلعه سحرامیز اولش خیلی خوب بودی همش بازی و ورجه ورجه ولی دیگه آخراش انگاری خیلی خسته شده بودی و همش نق زدی اخه صبح زود از خواب بیدار شده بودی یه اتفاق بد هم توی عید افتاد اونم فوت عمو عزیزم بود خدابیامرزدش   پسر نازم با اسب سفره هفت سین بازی میکنه      عشقم...
18 فروردين 1393

تولد مامان منیر + سفره هفت سین 93

 لحظه ی تحویل سال ۱۳۹۳ هجری خورشیدی ساعت ۲۰و۲۷ دقیقه و ۲۰ثانیه    سلامت سعادت سيادت سُ رور سَروري سبزي و سَرزندگي هفت سين سفره ي زندگيتان باد   بهار آمد که تا گل باز گردد / سرود زندگی آغاز گردد بهار آمد که دل آرام گیرد / ز درد و غصه ها فرجام گیرد   سلام امیرعلی عزیزم فصل بهار از راه اومده و امسال دومین سالی هست که تو در کنار ما هستی . خدارو شکر میکنیم به خاطر پسر نازی که بهمون داده عزیز دلم خیلی خیلیییییییی دوست داشتنی هستی اینم از عکس های سفره هفت سین سال 93 امیدوارم امسال سال خیلی خوبی برامون باشه         من تقریبا 5 6 ساعت م...
1 فروردين 1393

اینروزا........

امیرعلی جوووووووووووون سلام قند عسل مامان دیگه کم کم داریم به پایان سال 92 نزدیک میشیم منم حسابی درگیر خونه تکونی هستم و زیاد فرصت نمیکنم بیام وبلاگتو آپدیت کنم به احتمال زیاد این این آخرین پست تو سال 92 هستش چون فکرنکنم تا عید دیگه فرصت کنم بیام آپدیت کنم تو و شیطنت هات از یه طرف کارای خونه تکونی هم که هنوز تموم نشده و کلی کار دارم از طرفی هم خانواده بابا 26 اسفند همگی  بسلامتی میخوان برن کربلا و منم حسابی دست تنها میشم خوشگلم چهارشنبه پیش بابا بردت سلمونی و موهاتو مرتب کرد خوشگلم خریدهای عیدت کردیم کلی کفش و لباس خوشگل واست گرفتیم . عزیزم از شیرین زبونی هاتم که هر چی بگم کمه صدای حیوانات ( پیشی . خروس . گاو.قورباغه.جوجه.ببعی.س...
18 اسفند 1392

بهمن ماه

سلام شیطونک مامان پسرک 20 ماهه دوست داشتنی من قربونت برم که نمیدونی چقدر عسل شدی خیلی وقت بود میخواستم بیام وبلاپ آپدیت کنم ولی خوب فرصت نمیشد عزیزم از صبح که بیدار میشی دربست در اختیار تو هستم تا شب همش دوست داری بشینم کنارت و باهات بازی کنم البته این حالت خوبشه یه روزایی که خیلی بدقلق باشی فقط میخوای شیر بخوری عزیزم یه چند وقتیه خیلی بهونه گیر شدی و همش نق میزنی با اینکه همش تو خونه دارم باهات بازی میکنم ولی تا میخوام برم سراغ کارام میدویی میای پیشم و انقدر غر میزنی که یعنی بیا باهام بازی کن . عزیزم دیروز بردمت حمام البته حمام کردنت بیشتر اوقات بابا زحمت میکشه انجام میده  ولی چون رنگ انگشتی هاتو مالیده بودی به سرت و کلی م...
3 اسفند 1392

احوالات 20 ماهگی فرشته کوچولو

پســـــر نازم ســــــلام م م م م م  این روزا ماشاا... خیلــــــــــــــی شیطون شدی و منم کلا در اختیار جنابعالی خیلی وقت بودم میخواستم بیام وبت آپدیت کنم ولی فرصت پیش نمیومد قربون پسرنازم برم خیلی شیطون بلا و خوردنی شدی نفسم یه چند روزی میشه که خیلی بدقلق شدی و اصلا تنهایی بازی نمیکنی نمیذاری به کارام برسم تا میرم توی آشپرخونه میای و منو میکشی میگی بیا پیشم اگر هم نیام جیغ میزنی خیلی آروم بودی و نمیدونم چرا انقدر چند روزیه جیغ میزنی و بی قراری میکنی البته دندونات هم اذیتت میکنن و هم میخوای حرف بزنی و نمیتـــونی واسه هــین جیغ میزنی عزیزم اقتضای سنت هســــــــت میدونم ولی من از جیغ زدنات نه عصبی میشم نه ناراحت دلم برای خودت میسوز...
7 بهمن 1392

بیست ماهگی امیرعلی جوووووووووون

  عــــــزیز دلم بیســــــــت ماهگــــــــیت مــــبارک پسر قشنگم بسلامتی امروز  19 ماهگیت پر شد وارد بیستمین ماه زندگیت شدی دوست دارم فرشته کوچولوی من چه خوبه که تورو دارم   ...
22 دی 1392

خونه مامانی

سلام امیرعلی جووونم اومدم که از چند روز تعطیلی هفته پیش بگم سه شنیه 28 صفر از صبح رفتیم خونه مامانم  البته بابا مارو گذاشت اونجا خودش رفت هةت. خاله سمیه اینا و دایی اونجا بودن خاله داشت حلوای نذری میپخت ببره سفره پخش کنه اون روز تو کلی با سارینا بازی کردی خیلییییییییییییی دوسش داری و همش دنبال اونی هرجا میره زودی میری پیشش  . کلی از اسکوتر سارینا خوشت اومده بود همش میگفتی وایسم روش و منم هلت بدم . ظهر که شد خاله معصوم هم اومد اونجا تو هم که عاشق مهمونی هستی و مدام در جنب و جوش ظهر هم بابا از هیةت اومد و تا ساعت 7 اونجا بودیم بعد اومدیم خونه     چهارشنبه هم اداره بابا تعطیل بود و دوباره از صبح رفتیم خونه مامانم ....
18 دی 1392